جغرافياي فاصله.
تو نيستي و سهم من بي تو، خيال و خاطره هاييست که در هواي تو جامانده.
حال اين روزهاي من خوش نيست. دچار فاصله ام.
جغرافياي فاصله يعني نگاه تو وقتي
با حسرتي که در پس پلکت نشست مي رفتي
يا اينکه بغض و غزل واره هاي ابري که
در انحناي چشم نجيبت شکست مي رفتي
يعني ضريح حضرت دست هاي تو وقتي
شيرازه هاي دست دخيلم گسست مي رفتي
يا قبله گاه نرگس شب واره هاي گيسويت
وقتي که صبح قامت مردانه بست مي رفتي
يعني هجوم حجم حضور تو تا ابد وقتي
قلبي به رنگ خاطره هايت شکست مي رفتي
يا پاره هاي عطر تنت در هواي آغوشم
وقتي ميان تکان هاي دست ميرفتي
رايان و باران
درباره این سایت